متن شعر در ادامه ی مطلب
آمد محرّم نبض عالم ایستاده
از حرکتش حتی زمین هم ایستاده
ما پیرو دستور فابک للحسینیم
بر آفتاب دیده شبنم ایستاده
وقتی که پا در این حسینیه نهادم
بر تو سلام از دور دادم ایستاده
جارو کش فرش عزایت جبرئیل است
فرشی که رویش عرش اعظم ایستاده
دم یا حسین و بازدم جانم حسین است
نامت میان نوحه و دم ایستاده
پیش خدا روز قیامت سر بلند است
هر کس که پای تو مصمّم ایستاده
باید یزیدی های این امّت بدانند!
که شیعه در خط مقدّم ایستاده
والله که از هر عذابی در امان است
سینه زنی که زیر پرچم ایستاده
از بس أنا العطشان تو خورده به گوشش
از جوشش خود چاه زمزم ایستاده
ده روز دیگر خواهری در بین گودال
پهلوی جسمی نامنظم ایستاده
سلام من به حبیبم که در میانه ی راه است
پسر عموی غریبم که بی سپاه و پناه است
سلام من به حسین و به ناله ی عرفاتش
به آن دو دیده ی خون و در انتظار فراتش
سلام من به کبوتر که نامه برده برایش
سلام من به کسی که نشسته پای دعایش
سلام من به اباالفضل ، چشم های پر ز اشکش
به حرز امِّ بنین که نشسته بر تن مشکش
سلام مسلم خسته به خاک چادر زینب
به آن که محترمانه شده سوار به مرکب
سلام من به دوتا دخترم که پای رکابم
به عاتکه به حمیده که خاک پای ربابند
پسر عمو میا کوفه که کوفه با تو در جنگ است
به ازای هر سلام تو جواب کوفیان سنگ است
از این کوفه همین بس که ندارد شام مهتابی
تن میهمان بی جان را زده بر میخ قصابی
همین که درب بازارش به روی مشتری وا شد
دکان زرگری بسته و به جاش آهنگری وا شد
در اینجا بچه ها هم باخود دو تا تیر و کمان دارند
عصای پیر مردان هم نوک تیز سنان دارند
نگهبانان و سربازان در اینجا مشتری الواتند
زنان و کودکان خواب و پدرها فکر سوغاتند