ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون زخم های روی تنت گریه ام گرفت
از پیرهـن نداشتنت گریه ام گرفت
با دیده های سرخِ جگر مثل مادرم
هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت
جایی برای بوسه برادر نیافتم
از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
تا دیدم آن سواره ی ولگـرد نیزه دار
بر تن نموده پیرهنت گریه ام گرفت
وقتی شنیدم از پسرت ای امام اشک
یک بوریا شده کفنت گریه ام گرفت