ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب
خون گلویت را کسی تا آسمان برد
پیراهن و عمامه ات را این و آن برد
آیا نگفتم در بیاور خاتمت را
راضی شدی انگشترت را ساربان برد
گفتند که پیراهنت را می کشیدند
تصویر غارت کردنت را می کشیدند
نه این که نیزه بر تنت می ریخت دشمن
بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند
رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود
رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود ؟
تا آن زمانی که به یادم هست داداش
وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود
رفتی که اشک خواهرت را در بیاری
بغض گلوی دخترت را در بیاری
آیا نمی شد ای سلیمان زمانه
قبل از سفر انگشترت را در بیاری ؟