ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بوی بهشت می وزد از داخل تنور
موسی گمان کنم که رسیده به کوه طور
شبنم کنار ساحل آتش چه می کند ؟
این سیب سرخ داخل آتش چه می کند ؟
آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور
نفرین آسمان و زمین باد بر تنور
نمرودها و ابرهه ها عهد بسته اند
آیینه ی تجلی حق را شکسته اند
سوزانده اند قسمتی از باغ سیب را
فهمیده اند معنی شیب الخضیب را
اینجا خلیل راهی رضوان نمی شود
آتش در این بلاد گلستان نمی شود
خورشید گر گرفته درون تنور ، وای
موسی سرش جدا شده در کوه طور ، وای
جای عزیز فاطمه کنج تنور نیست
مطبخ محل شأن نزول زبور نیست
دیشب تمام دشت برایش گریسته
یحیی درون طشت برایش گریسته
زخم عمیق لعل لبش گریه آور است
چشمان نیمه باز شفق گونه اش تر است
رخت سیاه بر تن حوا وآسیه
مریم برای فاطمه می خواند مرثیه
کرّوبیان به چنگ عزا زخمه می زنند
دور تنور حور و ملک لطمه می زنند
افلاکیان آینه رو سینه می زنند
با نوحه های مادر او سینه می زنند
تا بین دست فاطمه خورشید جلوه کرد
در شهر کفر مشعل توحید جلوه کرد
زهرا نهاده دست سر زانوان خویش
قامت خمیده تر شده از چند روز پیش
زهرا به ناله ، شعله به پروانه می زند
بر گیسوان سوخته اش شانه می زند
دستی کشید بر سر گیسوش ، گریه کرد
در سوگ زخم گوشه ی ابروش گریه کرد
زهرا به اشک مقنعه نمناک می کند
خاکستر از محاسن او پاک می کند
بر زخم دست و سینه ی زهرا زده نمک
پیشانی شکسته و لب های پر ترک
امشب نه آن که ارض و سما گریه می کند
حتی میان عرش خدا گریه می کند