ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیشانی و سنگ لب بام است این جا
رقص و کف و تبریک و دشنام است این جا
شهر اسارت، شهر سرهای بریده
روزش چو شب بادا سیه؛ شام است این جا
یک سو دف و چنگ و نی و ساز و رباب است
یک سو به نوک نیزه هجده آفتاب است
خیزد ز نوک نیزهها آوای قرآن
ای وای من! خاکستر و سیمای قرآن
ای کاش چشمم کور گردد تا نبینم
بالای نی خون ریزد از سیمای قرآن
لبها خورد بر هم به سان چوبۀ خشک
از زلف خونینش نسیم آرد بوی مشک
این سر چراغ و چشم خیرالمرسلین است
آیینۀ روی امیرالمؤمنین است
بر جای جایش جای لبهای محمّد
در حرف حرفش ذکر ربالعالمین است
مهر جهان افروز عاشوراست این سر
قـرآنِ روی دامن زهراست این سر