ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم
گوشه ای در ته گودال لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و، سر تا سر زخم
نیزه و تیر و سنان ها همه هم دست شدند
پس تنی ماند اگر، ماند ز یک لشگر زخم
فقط از اسب زمین خوردن او کافی بود
پس چه آورده به روز جگر مادر زخم؟
خواهرش معجر اگر داشت به زخمش می بست
این همه خاک نمی ریخت به سر، بر هر زخم
زخم طفلان همه اش زیر سر آتش بود
خیمه می سوخت و شد همدم خاکستر زخم
خونِ بر چوبه ی محمل چقَدَر معنا داشت
سر که بی سایه ی سر ماند، همان بهتر زخم