ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غصه ها را که می برم از یاد
می شود خانه ی دلم آباد
واژه در واژه میزنم فریاد
شب میلاد او مبارک باد
رجبیون "مه" رجب آمد
نخل امید را رطب آمد
نه فقط دلبر حسین آمد
بلکه تاج سر حسین آمد
نوه ی مادر حسین آمد
علیِ اصغر حسین آمد
او شراب خم پدر باشد
علی سوم پدر باشد
آسمانی ترین شهاب شده
هاشمی زاده انتخاب شده
نور چشم ابوتراب شده
زینت دامن رباب شده
عشق لیلی و عشق مجنون است
اخوی رقیه خاتون است
جبرئیل امین غزل خوانش
خالقش از علاقه مندانش
می برد دل لبان خندانش
می کند عمه دست گردانش
عمه جان زینبش به یادش بود
فکر اسپند و "وان یکاد"ش بود
ز مسیحا دمان مسیحاتر
ز دو صد خضر و یوسف آقاتر
ز موالید خانه زیباتر
ز رسولان حق معلّاتر
پیر ادیان رایجش کردند
طفل باب الحوائجش کردند
بی قرارش جناب جبرائیل
سر به دارش جناب میکائیل
کاسه لیس اش جناب اسرافیل
سر به زیرش جناب عزرائیل
اسم رمز سفینه ی ارباب
جای او روی سینه ی ارباب
بانگاهش اگر صفا بدهد
به همه درد ما دوا بدهد
لقمه نانی به هر گدا بدهد
تذکره های کربلا بدهد
بوی سیب حرم وزیده و بس
سوی روضه مرا کشیده و بس
قسمت این بود دیده تر بشود
و سپس عازم سفر بشود
و برای پدر سپر بشود
و همانند محتضر بشود
قسمت این بود حرمله برسد
به حرم سوت و هلهله برسد
قسمت این بود کوفه جا بزند
مادری عمه را صدا بزند
پدری قید بچه را بزند
طفل شش ماهه دست و پا بزند
وای اگر که سه شعبه گیر کند
مادری را ز غصه پیر کند