ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قد قامت الصلواه قلم شور تا گرفت
بیت نخست را غزلم از حرا گرفت
تا سنگ پشت سنگ به او اقتدا کند
لب های غار وا شد و بوی خدا گرفت
هر چه ملک خمار سبوی نماز او
مستانه دست عرش می از مصطفی گرفت
در این غزل نماز نخست عاشقانه است
الله اکبر عشق همین گونه پا گرفت
اما نماز بعد سراسر شکسته است
از ضربه ی دری که به پهلوی جا گرفت
هی بچه ها ی خانه دعا می کنند باز
شاید قد خمیده ی مادر شفا گرفت
یک دست روی پهلو و یک دست در قنوت
اما نفس نیامد و در ربنا گرفت
عمر غزل گذشت غریبانه سال ها
در چاه های کوفه که بوی دعا گرفت
سبحان ربِ... سجده به شمشیر ختم شد
خون قطره قطره دامن سجاده را گرفت
محراب کوفه تا خم ابروی یار رفت
فزت و ربِ بوی غم لافتی گرفت
هر واژه زهر بود و غزل در نماز بعد
این بیت را زحنجره ی مجتبی گرفت
قد قامت الصلواه جگر پاره پاره بود
از لخته های خون گلویش صدا گرفت
مظلوم خانه ی خود از این بیت پر کشید
تابوت بود و بارش تیر بلا گرفت
گفتم نماز آخر این شعر خواندنی ست
گودال تشنه بوی گلی آشنا گرفت
حی علی الصلواه گلو زیر تیغ بود
اینجای شعر من نفس کربلا گرفت
بعد از نماز خواندن قرآن شنیدنی ست
و الشمس روی نیزه به لب والضحی گرفت