ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
کسی که بوی هو العشق می دهد نفسش
کسی که عطر هو الله می دهد دهنش
کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست
کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش
به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید
و گریه های خدا مانده بود و عطر تنش
تمام دشت پر از زخم های عطشان بود
فرات، پیرهنش بود و آسمان کفنش
فرشته گفت ببینید این چه آینه ای ست
چه قدر بوی هو النور می دهد سخنش
فرشته گفت ببینید! عرشیان دیدند
سری جدا شده، لبخند می زند بدنش
به زیر تیغ تنش تکه تکه قرآن شد
مدینه مولد او بود و کربلا وطنش
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن او
سلام ما برساند به شام پیرهنش...