ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز نخست مظهر ذات خدا شدی
یعنی که برگزیده شدی ، مصطفی شدی
یا أیّها المُدثّر و یا أیّها الرّسول
یا أیّها المُزمّل قرآن ما شدی
نورت که خلق شد ، عدم از صحنه پا کشید
پس تو وجود را خبر مُبتدا شدی
چندین هزار سال جلوتر ز هر کسى
با ذات کبریایی حق ، آشنا شدی
ای نازم آن مقام که روی لب علی
بالاترین قسم به زمان دعا شدی
باید و إن یکاد بخوانند بهر تو
این گونه که به عشق علی مبتلا شدی
لب های جبرئیل أمین تا که باز شد
شـأن نزول آیه ی قُل إنّـما شدی
تا بوی عشق در همه جا منتشر شود
در دست باد صاحب زلفی رها شدی
از کاسه ، چشم های مخالف در آمدند
وقتی پدر به مادر اهل کسا شدی
من مفتخر به نوکری دخترت شدم
تو افتخار سلسله ی انبیا شدی
تو چارده تجلّی پُشت سر همی
که چارده سِری به دل شیعه جا شدی
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علی
وقت توسّلات چه مشکل گشا شدی !
سعی صفا و مروه ی ما دیدن تو بود
حتی دمی که عازم کوی منا شدی
یک روز روح آیه ی تطهیر بودی و
یک روز پنج تن شدی و هل أتی شدی
یک روز مرتضای دیار نجف شدی
یک روز رهسپار ، سوی کربلا شدی
تشییع شد تن تو مدینه نَه ، کربلا
آن ساعتی که چیده میان عبا شدی
زینب دلیل داشت صدایت زند ، که دید
هم صحبت حسین سر از تن جدا شدی
بعد از غروب واقعه گفتی حسین من
از چه شبیه پیرهنت نخ نما شدی ؟
همراه فاطمه عقب کاروان اشک
با بچّه هات راهی شام بلا شدی