ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که عطر تو را با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفتیم ، هرچه بادا باد
هزار مرتبه ممنون چشم مست توایم
از این که قرعه ی مستی به نام ما افتاد
به دام حلقه ی مویت چنان اسیر شدیم
که هیچ وقت نخواهیم شد از آن آزاد
چه اتّفاق قشنگی ست این که در شعبان
فقط به صفحه ی تقویم حک شده میلاد
نمازِ پنجم شعبان ، به مَسلک عشق است
به سمت قبله ی رخسار حضرت سجّاد
خدا به یُمن قدم هاش بر بنی آدم
برای بال گشودن به عرش ، فرصت داد
همیشه دامن پُر خیر شهر بانو ، سبز
بهشت خانه ی آقای ما حسین ، آباد
علی دوباره علی باز هم علی ، یا رب
عنایتی که نگردد حسین ، دشمنْ شاد
چگونه نعشه ی دنیا شود کسی که فقط
به ذکر حیدر کرّار می شود معتاد
علیّ عالی اعلاست ، زِینِ الله و
علیّ دوّم ارباب ماست زِینُ العباد
شبِ ولادتیِ هر عـلیِّ آل عـلی
دعای ماست رسیدن به صحن گوهرشاد
دعا به کسوت شاگرد در می آید و بس
اگر صحیفه ی سجّادیه شود اُستاد
نمی رسیم به حال بُکاء و خوف و رجاء
مگر دعای ابوحمزه ای کند امداد
به اقتدای دو تا چشم خیس پیغمبر
بناست گریه بریزیم پای این اعیاد
تلاش می کند امّا غم اسیری را
اسیر واقعه هرگز نمی برد از یاد