ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ماه رحمت ز راه آمده است ، حال مردم همه بهارانی ست
دیده ام باز آب و جارو شد ، کوچه باغ دلم چراغانی ست
نرم نرمک ز راه آمده اند عاشقان ، تائبان ، گنه کاران
بارِ عام خدا شروع شده ، لحظه های شریف مهمانی ست
بعد یک سال باز آمده ام ، تا بگویم که دوستت دارم
تا که راهی به درگهت یابم ، کوله بارم پر از پشیمانی ست
بـا وجودی که راه کج رفتم، و به امرت دهن کجی کردم
بـاز دنبـال کار و بـار منی ، صفت بارز تو رحمانی ست
آنقدر خوبی و کرم داری که نمی پرسی از گناهانم
فکر این که مرا نمی بخشی ، شک ندارم که فکر شیطانی ست
آبروهــای رفــته رفتــند و جــایشـــان آبِ رو بـه من دادی
کمکم می کنی که گریه کنم ، اشک ؛ شمع مسیر عرفانی ست
دست خالی نیامدم ربّاه ، همره خود وسیله ها دارم
ماه و خورشید همرهانِ منند ، دست هایم ستاره بارانی ست
دم افطار با لب تشنه ، یاد لب هـای یار می افتم
" السلام علیک یا ارباب" ، از چه رو قسمت تو عطشانی ست
زخم های احد نمک خورد و ... ، من بمیرم لبش ترک خورد و ...
دختر کوچکش کتک خورد و ... ، قسمت خواهرش پریشانی ست
و همیـن که به یاد شـاه غریب ، طفل اشکم به سوی دریا شد
نقطه سرخط دوباره زاده شدم ، این همان نقطه ی مسلمانی ست
کاش حالا که ماه مهمانی است ، بعد یک عمر مهلتی بدهی
چشــم بگشایم و ببینم که ، رو به رویم سرای سلطانی ست