ادامه ی شعر د ادامه ی مطلب
دست نقاش به رقص آمد و تصویر کشید
طرحی از واقعه بر صفحه ی تقدیر کشید
بوم نقاشیش از گرگ صفت ها پر بود
بینشان مرد یَلی با صفت شیر کشید
مدتی بعد تنی زخمی و بی دست کشید
بعد بالا سر آن نیزه و شمشیر کشید
آن طرف تر تن صد پاره ای نقاشی کرد
بر سر نعشِ جوانی پدری پیر کشید
بوسه ی سرخ - چه ترسیم شگفت انگیزی!:
بوسه ای روی گلو از طرف تیر کشید
خنجری روی گلو... تشنه لبی... گودالی
کاسه ای آب کشید... آب!... ولی دیر کشید
صحنه ی بعد که سرها همه بر نی می رفت
اُسرا را همگی در غُل و زنجیر کشید...
صحنه ها آیه ی قرآن شد و نقاش نشست
همه را با قلمی سرخ به تفسیر کشید
قصه ی تابلو را کل جهان فهمیدند
همه ی تابلو را «عشق» به تصویر کشید...