ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما را گدایانِ کریمان می نویسند
گرد و غبارِ راه ایشان می نویسند
هرجا که آقایانِ خلقت سفره دارند
ما را فقیر لقمه ای نان می نویسند
در شان این والا مقامان دو عالم
خطاط ها عمری ست قرآن می نویسند
آن را که دور افتاده از این خانواده
زار و گرفتار و پریشان می نویسند
هرکس غلام خاندان اهل بیت است
از دید ما او را مسلمان می نویسند
دین غیر حب و بغض چیز دیگری نیست
با این دو ما را اهل ایمان می نویسند
پس بی تولا و تبرا روز محشر
مارا پشیمانِ پشیمان می نویسند
در کوره ی عشق علی چون ذوب گشته
" مِنّا " کنار نام سلمان می نویسند
اهل کرامت بر نگین حلقه ی خود
ذکر شریف " یا حسن جان "می نویسند
هر جا کریم آل طاها سفره دار است
رزقِ گدایان را فراوان می نویسند
بر شُلّه زرد نذری اش با دست زهرا
یک نسخه ی دارو و درمان می نویسند
ما کمتر از موریم وقتی در حضورش
صدها گدا مثل سلیمان می نویسند
از صبح تا شب سفره اش پهن است و دیدیم
گاهی سگی را نیز مهمان می نویسند
کلب سر کوی حسن را اهل معنا
در شان خود همسنگ انسان می نویسند
در وصف زیباییِ بی حدّ جمالش
هِی شاعران دارند دیوان می نویسند
آن قدر نورانی ست کز پشت نقابش
آن چهره را خورشید تابان می نویسند
وقتی می آید درب خانه می نشیند
آن روز کلّی راه بندان می نویسند
در محضرش حتی اگر یوسف شوی باز
شغل تو را آیینه گردان می نویسند
وقتی حسن فرمانروای عرش و فرش است
عباس را هم تحت فرمان می نویسند
با این که اهل البیت ما خیلی کریمند
او را کریم کل دوران می نویسند
وقت عطوفت مهربان مثل خدایش
وقت غضب سیل خروشان می نویسند
جنگ جمل را با شروع حمله ی او
جنگی سراسر مثل طوفان می نویسند
با نیزه آمد ناقه را پی کرد حتماً
آن نیزه را شمشیر برّان می نویسند
فرزند حیدر هست پس هر جا بجنگد
این مرد را پیروز میدان می نویسند
بی شک قلم ها شعر در باب حسن را
با اذن سلطان خراسان می نویسند