ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوست داریم اگر سر به سما بگذاریم
باید اول به سر کوی تو پا بگذاریم
صید کردی دل ما را به نگاهی کافی ست
سر کجا باید از آن زلف رها بگذاریم
فیض تو بیش از آن است که ما نامش را
کرم و بخشش و احسان و سخا بگذاریم
هر شب جمعه سلامی به تو دادیم حسن
رسم از این خوب تر از خویش به جا بگذاریم ؟
با مسماست اگر در دل تقویم خدا
روز میلاد تو را روز خدا بگذاریم
دل خوشی مان شده این پنجره فولاد بقیع
تا به کی سر به روی پنجره ها بگذاریم
هر شب از دور و بر قبر تو در عالم خواب
خاک برداشته و صحن و سرا بگذاریم
چه قشنگ است ضریح تو که کامل شد بعد
گوشه ی صحن تو ایوان طلا بگذاریم
آخرین کاشی صحن حسنی را ای کاش
زنده باشیم در آن لحظه و ما بگذاریم
لحظه ی مرگ همین آرزوی ماست فقط
که سر خویش به دامان شما بگذاریم