ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی
ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟
هرجا که می رویم ، آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی
مارا نگاهِ تو از خاک آفرید
با این حساب تو ، بابای ما شدی
تا ما گدا شدیم ، بی ادّعا شدیم
جود و کرم شدی ، لطف و عطا شدی
سیلاب مشکلات ، ما را ربوده بود
تا این که آمدی ، مشکل گشا شدی
" هُمْ راکعون " شدی ، " والسّابقون " شدی
هَم " إنّمایی " و ، هَم " هلْ أتیٰ "شدی
رکن و مقام ، تو ، بیت الحرام ، تو
در سرزمین وحی ، سعی و صفا شدی
ای خشت ، چون ادب کردی به محضرش
حالا برای خود ، ایوانْ طلا شدی
با درد آمدیم ، تسکین مان شَوی
با گریه آمدیم ، نورالبُکا شدی
ای مونس همه در وقت بی کسی
آخر خودت چرا تنها رها شدی ؟
هنگامه ی فلق ، یاد تو می کنیم
چون در نماز صبح ، حاجت روا شدی
ای فرق سر ز تیغ ، وقتی شکافتی !
مانند مُصحفی ، یکباره وا شدی
غرقاب خون خویش در بین آن گِلیم
گریان روضه ی یک بوریا شدی
شب های قدر شد ، همراه فاطمه
شاید روانه یِ کرببلا شدی
١٤ تیر ٩٤