ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چاه ها بوی مناجات امیر آوردند
بـغض ها خاطره از ظهر غدیر آوردند
ناله ی " قَد قُتِلَ العشق" به عالم می ریخت
عرش را در دلِ محراب به زیر آوردند
چقـَدَر سرد شده کوچه بـه کوچه این شهر
مرتضی را همه بی فاطمـه گیر آوردند
پشـت در بی خبر از روضه ی نان و نمکند
که یـتیمان سر شب کاسه ی شیر آوردند
اشک هـاشان همـه بر زخم غریبی علی
نوشــداروسـت ! ولی حیـف که دیر آوردند
روز و شب سوخت از این روضه امیر کوفه
کـوفیان بر سر بازار اسیر آوردند
بـوریا سهم "پسر" می شود و این ارثی ست
سحری جســم "پدر" را به حصیر آوردند