ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج ، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید ، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش ، کوفه را آزار داد
مهربانیِ نگاهش حیف مشکل ساز بود !
روی مسکین ها در دارالخلافه باز بود
دشمنانش در لباسِ دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
در عوض ، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر ، از بنده نوازی علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها ، نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست ، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جرم سنگینی ست ، تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جرم سنگینی ست ، از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جرم سنگینی ست ، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهایِ گرم همبازی شدن
جرم سنگینی ست ، جای زر ، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
جرم سنگینی ست ، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها درسینه داغِ کهنه ای را داشتن
هیچ طوفانی حریفِ عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود
پشت در ، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی ، امیر مؤمنان را پیر کرد
مرگ سی سال است بر او ،خنجر از رو می کشد
هر چه مولا می کشد ، از زخم پهلو می کشد