ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آتش عشق تو گر نیست کسی ایمن نیست
بی عنایات شما خضر شدن ممکن نیست
مومن آن است که از عشق تو دیوانه شود
هرکسی نیست گدای در تو مومن نیست
قدر این اشک و دل سوخته را می دانیم
شیعه هرگز به امانات شما خائن نیست
تو ضمانت نکنی در شب قبرم چه کنم ؟
بار عصیان مرا جز تو کسی ضامن نیست
همه در پای مصیبات شما می سوزند
در حسینیه دگر صحبت اِنس و جن نیست
سر هر ماذنه فریاد کشیدیم حسین
تا بدانند فقط عشق تو در باطن نیست
بار یک عمر گناه است که با خود دارم
" قد اتاک " ای که به غیر تو کسی " محسن " نیست
آبِ دریا ، شِنِ صحرا همه گریان تواند
ارزش منکر اشک تو به قدر شِن نیست
به خدا لحظه ای از زندگی اش خیر ندید
هر کسی یک شب جمعه حرمت ساکن نیست
کربلا جای خودش صحن رضا جای خودش
لذتی مثل نماز حرم ثامن نیست
آه ارباب چرا اهل حرم می لرزند ؟
خیمه ی سوخته بهر حرمت ایمن نیست
شکر حق روی سرم سایه ی سرخ علم است
تا قیامت بزنم ناله برای تو کم است