ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال هایم هوس با تو پریدن دارد
بوسه از خاکِ قدم های تو چیدن دارد
دلربای دل عشاقی و تا روز جزا
ناز چشمان سیاه تو خریدن دارد
کمر ارض و سما با همه سنگینی خود
زیر بار غمت ای شاه خمیدن دارد
با غلامیِ شما بار خودم را بستم
توشه ی عشق تو بر شانه کشیدن دارد
یا قتیل العبره بهر شما از چشمم
قطره قطره گوهر اشک چکیدن دارد
مرغ قلبم به هوای حرمت در سینه
روز و شب می پرد و شوق تپیدن دارد
اربعینی ز نجف تا حرم کرب و بلا
پای تاول زده ام عزم رسیدن دارد
طوف بین الحرمین روزیِ این نوکر کن
که در آن سعی و صفا قصد دویدن دارد
دور و اطراف ضریحت چو نسیمی خوش بو
نیمه شب رایحه ی سیب وزیدن دارد
لحظه ی نصب تماشایی آن پرچم سرخ
شور شیداییِ زوار تو دیدن دارد
وقت شرعی حریمت وسط همهمه ها
از سر ماذنه تکبیر شنیدن دارد
در دل قبر به عشق تو دهانم باز است
تربت کرب و بلای تو چشیدن دارد
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد
آمده ام خسته که هق هق کنم
مثل رقیه ز غمت دق کنم