ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فراق یار که ایّام آن شماره نداشت
به غیر حوصله و صبر ، راه چاره نداشت
به احترام تو پوشیدمش ، ولی هرگز
لباس صبر بر اندام من قواره نداشت
کسی که طالع بخت مرا رصد می کرد
میان وسعت افلاک ، یک ستاره نداشت
به پای عشق تو چون شمع سوختم امّا
هزار حیف که این سوختن ، شراره نداشت
در این مسیر رسیدم به این که می گویند :
که شاهراه رسیدن به تو کناره نداشت
اگر چه وقت مَثَل هست عکس این ، امّا
پیاده داشت خبر از تو و سواره نداشت
به حیرتم که پس از آمدن چرا برگشت ؟
کسی که فرصت برگشتنِ دوباره نداشت
فدای یار شدن ، عینِ خِیر هست و کسی
در این مقام ، نیازی به استخاره نداشت
مرا به گریه خرابم کن و بساز از نو
به حقّ اشک رُبابی که شیرخواره نداشت
بگیر گوش مرا ، تا دگر خطا نکنم
به گوش زخمی طفلی که گوشواره نداشت