ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سلام می دهم از راه دور در شب جمعه
سلام بر حرم تو ؛ سلام بر شب جمعه
به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا
سلام می دهمت با دو چشم تر ؛ شب جمعه
فقط نیامده بانوی بی نشان به زیارت
رسیده است پدر در بر پسر ؛ شب جمعه
نشسته زینب کبری کنار حضرت زهرا
حسن نشسته کنار پیامبر ؛ شب جمعه
چه قدر فطرس پر سوخته ست گرد ضریحت
کنار این همه مرغ شکسته پر ؛ شب جمعه
هنوز خاطره ی اوّلین زیارت خود را
مرور می کنم ای مهربان به هر شب جمعه
فقط دعای فرج ؛ تحت قُبّه ی تو بخوانم
دوباره زائر قبرت شوم اگر شب جمعه
چه عطر سیب لطیفی گرفته است فضا را
پُر از شمیم تو گشته ست هر سحر ؛ شب جمعه
به حق لحظه ی بر نیزه رفتن سر طفلت
مرا به کرببلا باز هم ببَر ؛ شب جمعه
چه صحنه های عجیبی عبور کرد ز چشمم
پدر ؛ خرابه ؛ سه ساله ؛ کنار سر ؛ شب جمعه
آرام جانم. . .