ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب که از شب های دیگر بیشتر مستم
از مغرب خورشید تا وقت سحر مستم
سر تا قدم شور اَستم و پا تا به سر مستم
من اوّل ذی القعده ها جوری دگر مستم
بستم دخیلی بر ضریح بانوی شهرم
فریاد شادی می رسد از هر سوی شهرم
جبریل در عرش الهی نغمه سر داده
نخل امام هفتم عالم ثمر داده
شکر خدا طوبای عصمت باز بر داده
جسم رضا را حق تعالی بال و پر داده
امشب امیرالمؤمنین در عالم بالا
دائم تبسّم می کند بر حضرت زهرا
زهرا بیا آیینه دارت را تماشا کن
بار دگر در عالم خلقت تجلّا کن
آیات کوثر را برای خلق معنا کن
دل های ماتم دیده را از غم مُبّرا کن
معصومه یعنی فاطمه در قالبی دیگر
معصومه یعنی تار و پودِ دین پیغمبر
دادند از بابا به او شأن ولایت را
دادند از مادر به او تقوا و عصمت را
دادند از حیدر به او علم و فصاحت را
دادند از جدّش حسن بر او کرامت را
در شهر قم ، مشهد ، مدینه ، کربلا دارد
در عرش هم خاتون ما صحن و سرا دارد
دیدیم تا در صحن او غوغای مردم را
در یاد آوردیم رقص دشت گندم را
وقتی گرفتیم از ملک حقّ تقدّم را
لبریز کردیم از حضور عاشقان قم را
ما در کویر اَستیم و چون دریا شدیم اینجا
با هر زیارت زائر زهرا شدیم اینجا
ما را گدای حضرت معصومه بنویسید
همسایه های حضرت معصومه بنویسید
تحت لوای حضرت معصومه بنویسید
مست از ولای حضرت معصومه بنویسید
درد از دل ما داخل این صحن خارج شد
چون ضامن ما دختر باب الحوائج شد
این عشق از روز ازل تسخیرمان کرده ست
بین رواق آینه تکثیرمان کرده ست
پشت در صحنش ، رضا زنجیرمان کرده ست
کم کم درِ این آستانه پیرمان کرده ست
بوسیدن سنگ مزار او چه می چسبد
یابن الحسن گفتن کنار او چه می چسبد
بانو به نورِ معرفت ما را هدایت کن
نالایقیم اما شما بر ما عنایت کن
روز جزا همسایه هایت را شفاعت کن
در محضر عدلِ خدا از ما وساطت کن
امشب اگر مانند بارانیم و می باریم
پابوسی سلطان مشهد را طلب داریم