ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق یعنی که به شوق تو به صحرا بزنم
به هوای دل پاک تو به دریا بزنم
عشق یعنی بشوم آهوی آواره ی تو
بدهم دل به صدای خوش نقاره ی تو
عشق یعنی طپش این دل بارانی من
لطف پیدای تو و گریه ی پنهانی من
و خدا خواست که از دست تو درمان برسد
خواست تا عطر علیَ ش به خراسان برسد
یا رضا گفتم و وا شد به نگاهت گره ها
چه خبرها که رسید از دل این پنجره ها
یا رضا گفته و بینا شده چشمان کسی
یا رضا گفته اسیری که به دادش برسی
عشق یعنی به هوایت گذر از دامن و دشت
عشق در شوق سلامی ست ، سرِ ساعت هشت
عشق در قلب قطاری است که از قم برسد
در نمازی است که تا رکعت هشتم برسد