ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
و جنس درد تو از جنس روضه ی حسن است
غریب خانه ی خود ! ، غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی ؟ چه نام باید داد ؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشوده ست زهر و می داند
که این دو روح و دو تن نیست ، بلکه یک بدن است
همیشه خون جگر نقش بسته بر دل تشت
چنان که زینت هر باغ ، سبزی چمن است
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم سخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیده ی اباالحسن است
شدند بر تن تو سایبان کبوترها
هنوز روی زمین ، آفتاب ، بی کفن است