ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در وادی حسین مجال کلام نیست
غیر از کلام خون به مسیرش پیام نیست
با خون به صفحه ی عرفات دلم نوشت
راهِ وصال جز به شهادت تمام نیست
با ترس جان هر آن که قدم زد در این طریق
والله راه عاشقی اش مستدام نیست
عشق و بلا ز روز ازل هم پیاله اند
زیرا به جز بلا قدحی بین جام نیست
در زیر جامه ها همه شمشیر بسته اند
این کار هتک حرمت بیت الحرام نیست ؟
آیا کسی نبود که گوید به حاجیان
آیا بُریدن سر حاجی حرام نیست ؟
یا در زمان ذبح نماید کسی سوال
این صید زیر دست تو خشکیده کام نیست
مسلم بگفت : بر همه پایان راهِ عشق
جز سر جداییِ علنی روی بام نیست
ارباب در حجاز و سفیرش به روی بام
راهِ وصال این دو به جز یک سلام نیست
رأسش به نی ، تنش به روی خاک کوچه ها
میخ قناره جای سفیر امام نیست