ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو را با خشکیِ لب ذبح کردند
به پیش چشم زینب ذبح کردند
تو را با سُمِّ مرکب زجر دادند
تو را چه نامرتب ذبح کردند
رویِ جسم تو رفته راه نیزه
چه کرده با دهانِ شاه نیزه
نشستم پیش جسمت نَه! کناره
هزار و نهصد و پنجاه نیزه
در آوردی سر از بالای نیزه
نیفتی دیگر از بالای نیزه
بگو دستِ کسی اطراف خیمه
ندیدی معجر از بالای نیزه
دویدم بین شعله جا نماند
کسی در آن شلوغی ها نماند
فقط هفتاد و دو زینب نیاز است
که طفلی زیر دست و پا نماند