ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عکس تو در رود باید قبله ی گل ها شود
دست هایت پایه های سنگی پل ها شود
می شود با گرمی ات از تخمِ سی مرغ رها
پر کشد مرغی که سیمرغ تغزل ها شود
سردی کوچ تو از این کوچه شاید باعثِ
سرفه ی درد آور و یک ریز بلبل ها شود
حافظ و قرآن روی تاقچه دلواپسند
درد هجرت تا ابد ذکر تفأل ها شود
التهاب مولوی ! شیرازه ی دیوان شمس !
شعر شو تا خواندنت راز تحمل ها شود
عشق ، تا پایان دنیا بی تو کم می آورد
رفته ای تا بودنت رمز تکامل ها شود
آفتاب من ! تمام ترسم از این است که :
من نباشم تابشت سهم گلایل ها شود