ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همپای گریه ی تو غزل گریه می کند
زنجیر و سنج و طبل و کتل گریه می کند
جغرافیای ذهنی یک شاعر حقیر
مفعول و فاعلات و فعل گریه می کند
از گریه های عالم و آدم که بگذریم
بانویمان نشسته به تل گریه می کند
سر روی نیزه بود و بدن غرق خاک و خون
در روضه ی حسین ، اجل گریه می کند
با خون وضو گرفته بخواند نماز عشق
" حی علی " که " خیر عمل " گریه می کند
مرگ از نگاهشان خوش و شیرین تر از عسل
چشمم از این به بعد عسل گریه می کند
" باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است "
دارد خدای عزوجل گریه می کند