ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید سرود از حلم زینب ایها الناس
باید که گفت از رکن مذهب ایها الناس
با اشک چشمم در مقاماتش نوشتم :
" استاد بی همتای مکتب " ایها الناس
آیا کسی مانند او در وادی عشق
کرده ادای حق مطلب ایها الناس ؟
چادر نمازش سوخت اما کم نیاورد
گرچه شد از ماتم لبالب ایها الناس
دروازه ی ساعات بود و زینب ای وای
رقاصه ها بر دور مرکب ایها الناس
ناموس حق را بر سر بازار بردند
با حال و روز نامرتب ایها الناس
بزم شراب و خیزران ... قاری قرآن
کوه حیا می سوخت از تب ایها الناس
جای تمام بچه ها او کعب نی خورد
در شام ، قدش شد مورّب ایها الناس
آن قدر این عالم بلا در جام او ریخت
بر کعبه ی غم شد ملقب ایها الناس
مانند زهرا شد ... تعجب هم ندارد
این گریه های در دل شب ایها الناس
می آید امشب باز از کنج خرابه
سوز نوایش " ربی یا رب ... " ایها الناس
با خطبه هایش شام را از پا درآورد
زینب و ما ادراک زینب ایها الناس