ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدم بر سر بازار شما
تا شوم باز خریدار شما
باز هم با همه نالایقی ام
راهم افتاده به دربار شما
گر چه با نامه ی اعمال بدم
بوده ام باعث آزار شما
سایه ات از سر من کم نشده
من خجالت زده از کار شما
چه کنم وصله ی ناجور شدم
تو گل نرگس و من خار شما
روز و شب در پی دنیا رفتم
یک شب اما نشدم یار شما
وای بر من که محرّم رفت و
نشدم لایق دیدار شما
هر کجا روضه ی زینب باشد
می رسد آه شرربار شما
از غم عمه حکایت دارد
سرخی دیده ی خونبار شما
در دلت شور محرم داری
قد یک کرب و بلا غم داری