ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن
چوب کین بر بوسه گاه مصطفی آهسته زن
میزنی گر بر لب من خیزران ، شادی مکن
لرزه افکندی تو بر عرش خدا ، آهسته زن
در میان طشت زر ، بهر تماشا از جنان
آمده با چشم تر خیرالنساء ، آهسته زن
پیش چشم کودکان مضطر و زار و یتیم
بر لب و دندان بابا ، بیحیا ، آهسته زن
بر لب قاری قرآن ای امیر فسق و جور
کعب نی یا که مزن اکنون و ، یا آهسته زن
هر چه خواهی بر سرم آور تو در خلوت ولی
پیش زینب بر لبم چوب جفا آهسته زن
ظاهرا چوب جفا بر راس پر خونم زنی
باطنا خنجر به قلب مرتضی آهسته زن
گر به جرم گفتن حق بر دهانم میزنی
حق ستیزی بس کن ای خصم دغا آهسته زن
لشکرت بر پیکرم تیر از جفا بسیار زد
چوب کین اکنون تو بر راس جدا آهسته زن
گوش جان گر بسپرد هر عاشق آواره ای
تا ابد از شهر شام آید نوا آهسته زن