ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ابر بارانی من گریه کمی کم تر کن
دختر عاطفه ام رحم به پیغمبر کن
به خدا پُر شده پیمانه ی من باور کن
نظری بر من و احوال من مضطر کن
رحم بر محتضر خفته در این بستر کن
گریه کم کن که قصیده به غزل نزدیک است
فاطمه دوستی و خیرالعمل نزدیک است
زودتر از همه کس بر تو اجل نزدیک است
روی کار آمدن لات و هبل نزدیک است
تو ولی سجده به خاک قدم حیدر کن
وای از ناله ی جانکاه تو ؛ آرام بگیر
به خدا کشت مرا آه تو ؛ آرام بگیر
سرخ شد صورت چون ماه تو ؛ آرام بگیر
بار شیشه است به همرات تو ؛ آرام بگیر
مثل اسپند شدی رحم بر این مجمر کن
ابتا یا ابتایت جگرم را سوزاند
آه پر از شررت بال و پرم را سوزاند
اشک تو شعله شد و چشم ترم را سوزاند
گریه ات قلب شبیر و شبرم را سوزاند
کم گل لاله سر راه پدر پرپر کن
این عزا طی که شود وقت عزای دگر است
از همه دولت وصل تو به من زودتر است
خنده کن خنده ی تو کام مرا چون شکر است
خنده و گریه ی عشاق ز جای دگر است
هر چه را گفتمت امروز دقیق از بر کن
بعد من نسخ هو الله احد در کار است
بر تو و شوهر تو رشک و حسد در کار است
صحبت از آن که به رخسار تو زد در کار است
حرفِ از آتش و مسمار و لگد در کار است
در حمایت ز علی چادر همّت سر کن
وسط شعله برو باب تغزل بشود
دامن سوخته ات راه توسّل بشود
وسط شعله برو غنچه ی تو گل بشود
آتش از شرم ؛ پر از سوسن و سنبل بشود
وسط شعله برو باغ مرا پرپر کن
وسط شعله برو موج بزن دریا باش
نفست بند هم آمد سپر مولا باش
از دوشنبه برو و جمعه ی عاشورا باش
شیشه ات خُرد که شد باز همان زهرا باش
محسنت کشته که شد یاد علی اصغر کن