ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه تنها من ز خاک تو شرف دادم ولادت را
هما هم می برد از سایه ی امنت سعادت را
خورَد تیر هلاکت کفتری که جلد بامی نیست
من و ترک حرم ؟ یا رب مخواه این ترک عادت را
گواهی داد دستم که شدم در بحر لطفش غرق
کدامین محکمه از کشته می خواهد شهادت را
شدم محو تماشای حرم در حالتی گریان
نمی یابم برای خود از این خوش تر عبادت را
گدایان حرم را مادرانه لطف ها کردی
به ما ای مریم آل نبی دادی سیادت را
دو چشمم از طواف کفتری بر گنبدت می گفت
کدامین دل خنک دیده است این هرم حسادت را
چو پرچم بر فراز گنبدت هر سو روم ، آخر
سرافکنده به تو عرضه کنم عرض ارادت را
چنان سرکش شده در آسمان گلدسته هایت که
صنوبر خیره و سرو است حیران این رشادت را
مریض افتاده ام در گوشه ای از صحن آیینه
به همسایه خدا تاکید فرموده عیادت را
" غریب " آیینه ی پاکی نشد تا بر حرم چسبد
به دفتر از سیاهی اش طمع کرده مدادت را