ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این هوا که زمین گشته خیس و بارانی
برای مطلع شعرم ندارم عنوانی
قلم بهانه گرفته ؛ کجاست دفتر من ؟
دو خط غزل بنویسم برای یارانی ؛
که در هیاهوی تفریح و عافیت طلبی
بدون حاشیه دادند جان به آسانی
تمام سعی من این است ذره ای گویم
ز غصه و غم مظلومیِ شهیدانی ؛
که دور زینبیه حلقه حلقه می بستند
برای حفظ حریم عقیله پیمانی
به احترام بایستم به درگه تو شهید
تویی که سر ز تنت گشته ذبح و قربانی
به صبح روز قیامت اگر کسی پرسید :
که از عراق آمده ای یا که اهل ایرانی ؟
بگو پرستوی جلد و مهاجر حرمم
بگو غریبی و از خطه ی خراسانی
بگو مجاهد گردان فاطمیونم
بگو ز طایفه ی لشکر دلیرانی
یقین ، که روز جزا چشم خلق گریان است
کنار مادر سادات شاد و خندانی
وداع ، لحظه ی سختی ست آخر این شعر
سلام کشته ی خونین ؛ شهیدِ افغانی