ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چنان که دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو با هر بهانه می لرزد
هنوز کوچه به کوچه ، حکایت از مردی ست
که دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزد
چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه می لرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد ؟
چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد ؟
هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار
به خانه چند دلِ کودکانه می لرزد
دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب ، زمین و زمانه می لرزد
ز من شکیب مجو ، کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه می لرزد