ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می شود با نام تو تغییر در تقدیر داد
می شود تقدیر را با نام تو تغییر داد
هر که از تو حاجتی گیرد به قدر معرفت
هر که را آیینه در حد خودش تصویر داد
با وجود حب تو رب در نبرد مشکلات
گویی از لطفش به دست شیعیان شمشیر داد
احتیاج ما دوان کرده است ما را سوی تو
این شتابی را که می بینی کمان بر تیر داد
بی مهابا از تو هر لحظه طلب کاریم ما
آن که چشمی داد بر آهو جگر بر شیر داد
حسرت لب های عشاق پریشان حال توست
بوسه هایی که به پای زخمی ات زنجیر داد
حضرت موسایی و هستی به زندان بی کلیم
گر چه سِندی ناسزایت از سر تحقیر داد
شد " غریب " از روسیاهی رو سفید کوی تو
کز همین یکرنگی اش رب آبرو بر قیر داد