ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مثل خماری که شدیدا در پی باده ست
پای قلم دنبال مدحش راه افتادهست
شهر مدینه مملو از باران رحمت شد
همچون حسین انگار قلب آسمان شاد است
بیت الحسین از یُمن او بیت المقمر گشت
چشم خدا روشن از این فرخنده میلاد است
یک بارِ دیگر سوره ی کوثر شده نازل
آیینه ی خیر النسای شاه ؛ شهزاده ست
دل برده از بابا به شکلی که خدا انگار
از عشق یک ام ابیهای دگر داده ست
او آمد و شد ماه شب های عمو جانش
سنگ صبور عمه شد با این که نوزاد است
پشت سر بابا نمازش دیدنی باشد
در انتظار ربنایش مهر و سجاده ست
عمر گرانش گرچه تنها سه ورق خورده
اندازه ی صد سال از او روضه در یاد است
زنجیر ها با این که خیلی دست و پا گیرند
یکبار حتی بین راه از پا نیفتاده ست
در بین صحرا گم شده یک شب تک و تنها
بعد از همان شب لهجه اش دارای ایراد است
اوضاع دستش نیست اصلا خوب ، با این حال
باید بگیرد در خرابه تشت را با دست
یک شب خرابه شد خرابِ حال ویرانش
تا صبح محشر آن خرابه دیگر آباد است