ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب هم به حیرت از تو و این خطّ سِیر شد
آمد کسی به خیمهی نورت «زُهیر» شد
مردی میان مسجد خود نرد عشق باخت
شد خطبهی حماسه و نامش «بُریر» شد
مشتِ شریرِ فتنه ز خون تو باز شد
شکر خدا که مسئله ختم به خیر شد
مهمانیات به کوفه که با سر شتافتی
یک روز بین مسجد و یک شب به دِیر شد
تا عطر اسم اعظم تو در نسیم رفت
انگشتری که بود به تاراج غیر شد
پاداش سجدهی شب و روز فرشتگان
دیدار تو، وَ گفتن «صبحت به خیر» شد