ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در ماتم فراق پدر گریه می کنم
همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم
شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم
تا آخرین توان بصر گریه می کنم
خواب شبانه از سر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه می کنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم
پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه می کنم
خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه می کنم