ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در مدح یدالله قلم می زنم امشب
سمت اسدالله قدم می زنم امشب
با کاغذی از جنس دل و جوهری از نور
با عرض سلامی به حضورش ؛ ولی از دور
با شعر به پابوسی درگاه رسیدم
با نادعلی تا حرم شاه رسیدم
طبعم چه قدر از کرمش بار گرفته
امشب مدد از حیدر کرار گرفته
تا چند خط از باطن قرآن بنویسم
یک بند " علی جانم علی جان " بنویسم
دل را به علی دادم و دلشاد ترینم
در دام وی افتادم و آزاد ترینم
خاک قدم حضرت حیدر دل من شد
با عرش خداوند برابر دل من شد
در وصف علی مرغ غزل خوانم و مستم
حیرانم و می خوانم و طوفانم و مستم
" ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه "
در عرش ، نجف ، کعبه تویی صاحب خانه
چشمم همه سو دور زد و از تو نشان دید
" یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید "
دست کرمت بنده نواز است همیشه
ابروی تو محراب نماز است همیشه
محتاج خلایق نشود هیچ زمانی
دستی که به سوی تو دراز است همیشه
تحویل گرفتی چه قدر گرم و صمیمی
من را که سراپام نیاز است همیشه
بهتر که شود بسته به رویم همه درها
وقتی در این میکده باز است همیشه
انگور اگر از تاک ضریح تو درآید
نوشیدن مِی نیز مُجاز است همیشه
مَنْ ماتَ عَلی حُبّکَ قد ماتَ شهیداً
این شور عراقیِّ حجاز است همیشه
در سجده به تو طائر افلاک شد آدم
وقتی پدر خاک شدی خاک شد آدم
پیداست شکوه و عظمت از وجناتت
دل می برد از گوشه نشینان سکناتت
سر تا به قدت آینه ی حضرت قدّوس
در ذات خدا نیست کسی مثل تو ممسوس
آن لحظه که چون شیر روی اسب سواری
هر لشگری از تیررَسَت گشته فراری
هی با ضرباتت به زمین دست و سر افتاد
با تیغ تو هر یل که در افتاد ور افتاد
جنگ آوری ات علّت پیروزی جنگ است
پرتاب در قلعه به دست تو قشنگ است
آنان که تلاش از پی تکفیر تو کردند
قالب تهی از نعره ی تکبیر تو کردند
عبدی که تماماً شده معبود تو هستی
" در صبح ازل شاهد و مشهود تو هستی"
خوردند بزرگان جهان غبطه به قنبر
از بس که در آغوش کشیدیش مکرّر
سرمست شدم ؛ آمده ام کام بگیرم
پیمانه ای از آن می گلفام بگیرم
ای ساقی کوثر همه ی عشق من این است
یک مرتبه از دست خودت جام بگیرم
تا مستمعین را به سر ذوق بیارم
باید ز بزرگان غزل وام بگیرم
" موجیم که آسودگی ما عدم ماست "
پس بی تو روا نیست که آرام بگیرم
بر گردن من طوق غلامی ست چه خوب است
کلب حرم شیر خدا نام بگیرم