ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سایه سار لطف شما پا گرفته ایم
شکر خدا کنار شما جا گرفته ایم
از سائلان هر شبه کویتان شدیم
این درس را ز عالم بالا گرفته ایم
این نوکری و عرض ادب را به نزدتان
از گوشه چشم ام ابیها گرفته ایم
بعد از شما که امتتان چند دسته شد
شکر خدا که دامن مولا گرفته ایم
همواره درب هر کس و نا کس نمی زنیم
ما رزق خود ز ام ابیها گرفته ایم
ما زیر دِین نسل به نسل شما شدیم
از دست زینب تو شفاها گرفته ایم
تا این که بین چاه نیافتیم، روز و شب
یک رشته از عبای شما را گرفته ایم
این رشته از عبای تو حبل المتین ماست
مُهر غلامی حسنت بر جبین ماست
وقتی که آمدی همه جا غرق نور شد
کم کم بساط عشق خداوند جور شد
وقتی تو آمدی دل جَدت جلا گرفت
زیرا که لحظه های صفا و سرور شد
وقتی تو آمدی همه جا بوی حق گرفت
شیطان و فتنه هاش از این خاک دور شد
با این که آخر آمدی اما نوشته اند
یک ذره خاک پای شما کوه طور شد
یک ذره نور تو به دل آسمان نشست
خورشید و ماه بعد به جنس بلور شد
آقا خوش آمدی و قدم رنجه کرده ای
برداشته خدا ز رویش باز پرده ای
آقا گدای کوی تو دنیا شدند و بعد
این بردگان به لطف تو آقا شدند و بعد
مقداد و بوذر آمد و سلمان کنار تو
هر یک برای خویش مسیحا شدند و بعد
حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند
بسیارشان که صاحب لیلا شدند و بعد
با نازِ مقدم تو زمین سربلند شد
افتادگان به خاک، همه پا شدند و بعد
قبل از تو بود بند دو عالم گره گره
تو آمدی و این گره ها وا شدند و بعد
پیغمبران قبل تو از یاد رفته بود
تو آمدی و زنده و احیا شدند و بعد
تو آمدی و نسل تو شد نور فاطمه
مردم گدای حضرت زهرا شدند و بعد
برکوی فاطمه دل ما هم مقیم شد
فرزند اولش به دو عالم کریم شد
رو کرد حق تو را که تو قرآن بیاوری
بعدش نزول سورۀ باران بیاوری
لطفی به ما شد و به نگاهت نوشته شد:
نوری به قلب کشور ایران بیاوری
می خواستی پلی بزنی سوی ما عجم
گفتی کنار خویش تو سلمان بیاوری
گفتی به او که دین خدا حب حیدر است
باید علی بگویی و ایمان بیاوری
می خواستی که مست مِیِ کربلا شویم
گفتی ز نسل خویشِ تو سلطان بیاوری
تو آمدی که همره نور وجود خود
نور خدای عرش فراوان بیاوری
ما را گدای خانه ات آقا حساب کن
مست شراب ساقی خود بوتراب کن
حیدر محمد و تو خودت هم که حیدری
از کل انبیاء الهی تو برتری
آن قدر برتر است مقامت که داده حق
مانند فاطمه به تو دختر چه دختری
در وصف و در مقام تو این واژه کافی است
بعد از خدا تو لایق الله اکبری
از روز اولی که تو پا بر زمین زدی
فهمیده بود جد تو که تو پیمبری
آقا به جان فاطمه و مرتضی بگو
روز جزا مرا به غلامی، تو می خری؟
شکر خدا که ما همگی عبد حیدریم
شاگرد درسِ علم دبستان جعفریم