متن نوحه در ادامه ی مطلب
گفت قاسم به فغان ای عمو اذن به میدانم بده
دستِ خطِ پدرم گیر و شمشیر به دستانم بده
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
این منم یل پسره فاتح عرصه ی جنگ جمل
من به فرمان تو ام رو در روی خیل بَل هُم اَضَل
شیر میدانم، ای عمو جانم
جان سپاری شده بهر تو اهلا مِن العسل
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
ای که عالم ز ازل گشته فرمانبر چشمان تو
آمدم تا بگیرم حرز زهرا از دستان تو
هستم از هستت، می بوسم دستت
این منم آیه ای از یاسین قرآن تو
زد به میدان بتل هاشمیون قرص ماه حسین
گفت ای قوم منم قاسم فانی راه حسین
اشجع الناسم، دستِ عباسم
او حبیب منو و من هم خاطرخواه حسین
جان کنم قربان، در ره جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
زد به میدان چنان گویی در عرصه حیدر آمده
شیر نر در جمل و حیدر در بدر و خیبر آمده
می دید از خیمه، عمو و عمه
نیزه خوردست و به پهلو مادر آمده
ای عمو جان کمکم کن که من افتادم از صدر زین
مادرم فاطمه و بابایم با امیرالمومنین
پهلو شکسته، ابرو شکسته
بیا جان دادن من با لب عطشان ببین
عالیه