متن شعر در ادامه ی مطلب
مادر چگونه شکر کنم نعمت تو را
با چه زبان ثنا کنم خلقت تو را
روزی که من دو دیده به دنیا گشوده ام
دلبسته ام ز فطرت خود طینت تو را
یک سوره ای ولی همه قرآن به وصف توست
چون من چگونه وصف کنم عصمت تو را
مدح تو را خدا و رسول و علی کنند
آری مگر امام کند مدحت تو را
باید کند امام زمان خطبه تو شرح
جز او کسی بیان نکند حکمت تو را
توحید و حمد را تو چه شیوا بیان کنی
اما نخواند هیچ کسی نیت تو را
می خواستی ولای علی را بیان کنی
با کوه غم که داشت چنین حکمت تو را
تو یک تنه مصاف کنی با تمام کفر
غیر از علی نداشت کسی قدرت تو را
تنها برای یاری دین خورده ای زمین
ورنه نسیم هم نزند صورت تو را
راهت گرفت و چهره ماهت گرفت و رفت
وقتی گرفت ابر سیه فرصت تو را
گل را که زیر مشت و لگد له نمی کنند
می خواست زیر پا ببرد عزت تو را
ای خاک چادر تو همان توتیای چشم
سایه فکنده چادر تو هیئت تو را
سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد
شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد
احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود
آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد
روزگاری مرغ عشق این حوالی خانه داشت
آشیانش سوخت بال و پر نمی دانم چه شد
چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد
در که کلا سوخت میخ در نمی دانم چه شد
بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید
حالت گلبرگ نیلوفر نمی دانم چه شد
موی مادر را که می دانم شده از غم سفید
گیسوی بی شانه ی دختر نمی دانم چه شد