متن نوحه در ادامه ی مطلب
داری میری بی یارت
کاشکی می شد برگردی
یادته اون روزا که
خونمو روشن کردی
انگار ھمین دیروز بود
ھمه بریدن از من
غیِر تو که بی جونی
یادته روز اول
گفتی پیشم می مونی
انگار ھمین دیروز بود
تو می ری و می مونه
بار غمت رو دستم
یادته بابات دستِ
تو رو گداشت تو دستم
انگار ھمین دیروز بود
ھمه ی روزام با تو
شبیه یک رؤیا بود
یادته بعد از خیبر
ھمه جا حرف ما بود
انگار ھمین دیروز بود
داری می ری بی یارت
کاشکی می شد برگردی
یادته اون روزا که
خونمو روشن کردی
انگار ھمین دیروز بود
حسنمون گریونه
با سکوت پر دردش
یادته که گفت مادر
تا که زبون وا کردش
انگار ھمین دیروز بود
اشک حسینت امشب
دل منو آتیش زد
یادته اشکامونو
وقتی به دنیا اومد
انگار ھمین دیروز بود
داری می ری بی یارت
کاشکی می شد برگردی
یادته اون روزا که
خونمو روشن کردی
انگار ھمین دیروز بود
رو لب دخترھامون
ناله ی مادر مادر
ناله ی مادر مادر
یادته می خندیدن
تو آغوش پیغمبر
انگار ھمین دیروز بود
جسارت سیلی رو
می پوشونه رو بندت
یادته آروم می شد
علی با یک لبخندت
انگار ھمین دیروز بود