متن نوحه در ادامه مطلب
اشکای دل دریایی می باره این شب تنهایی
برای بانوی زهرایی ، زهرایی ، زهرایی
دوباره داره پرش می سوزه ، باز هم چشای ترش می سوزه
هنوز تا سکینه رو می بینه دلش برا پسرش می سوزه
آروم بگیر توی شبای دلواپسی
ام البنین داری به آرزوت میرسی
می تپه دلش وقتی که مدینه بی قمر تاریکه
حالا دیگه وصال نزدیکه ، نزدیکه ، نزدیکه
چقد تو مدینه خون دل خورد ، چقد پسرشو مرد بار آورد
یه روز سکینه با مشک خونی براش خبر علمدار آورد
راحت شدی دیگه تمومه این بی کسی
ام البنین داری به آرزوت میرسی
پریشونه شبا بی خوابه چشای گریونش پر آبه
برای بچه هاش بی تابه ، بی تابه ، بی تابه
دلش شبیه گلش پرپر بود
یه عمریه که دلش مضطر بود
با این که کنیز زهرا بودش
خدایی برای حسین مادر بود
طاقت بیار گریه های شبونه بسه
ام البنین ابوفاضل داره میرسه
آروم بگیر توی شبای دلواپسی
ام البنین داری به آرزوت میرسی