ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پا در رکاب کرد و به مرکب سوار شد
شیر خدا روانه برای شکار شد
تکبیر او بلند شد و پهنه ی نبرد
تازه شبیه صحنه ی یک کارزار شد
خورشید چادری به سر از ترس او کشید
وقتی که برق تیغ علی آشکار شد
شمشیر را به رقص در آورد دست او
حیدر رسید و کار به کفّار زار شد
انداختند عده ای از ترسشان سپر
فریاد عده ی دگری الفرار شد
او یک تنه به لشکر کفار حمله کرد
دشمن به خشم شیر غضنفر دچار شد
گویا رسیده بود که گندم درو کند
یک لشگری نفر به نفر تار و مار شد
از شور ذوالفقار فضا را شرر گرفت
انگار در میانه ی دشت انفجار شد
هر کس که داشت شهرت جنگاوری و رزم
نصف از وسط به ضربه ی او چون خیار شد
دیدیم هر که در بر او کرد قد علم
در گردباد حمله ی حیدر غبار شد
تأخیر قبض روح دلیلش مسجّل است
تعداد کشته های علی بی شمار شد
تا هفت نسل بعد خودش مؤمنی نداشت
هر کس که طعمه ی دو لب ذوالفقار شد