خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

09

دریافت فایل صوتی 

دریافت فایل تصویری


متن نوحه در ادامه ی مطلب


کبوتر مدینه پر نداره 

خونه م ستاره و قمر نداره 

دیگه منو ام البنین نخونید 

ام البنین دیگه پسر نداره 


یا حسین یا حسین 


دلم شکسته میدونم شکسته 

قد کمونم ،گمونم شکسته 

روزا میام تو آفتاب می شینم 

از چهار طرف سایه بونم شکسته 


یا حسین یا حسین 


دیگه منو ام البنین نخونید 

ام البنین دیگه پسر نداره 


همش می گفت برام گلاب نیارید 

منو دیگه پیش رباب نیارید

سر مزار من اگه اومدید

هر چی میارید ولی آبی نیارید 


یا حسین یا حسین 


دیگه منو ام البنین نخونید 

ام البنین دیگه پسر نداره 


یا حسین یا حسین 


از سر زین به زمین ، شاه جهان چو افتاد 
خیمه و عرش خدا کرد از این غم به یاد 
نه کسی بود به دادش برسد در گودال 
نه عدو کرد حیا از ستم و از بیداد 
تیر و نیزه همه بود ولی بدتر از آن 
آن لعین بود که دشنام به آقا می داد 


چکمه بردار از این سینه ، رها کن مویش 
حرمت کعبه ی من جز به پرستیدن نیست 
سنگ ها فاصله ی تیغ و سنان را پر کرد 
هیچ جای بدنش قابل بوسیدن نیست 
کم تر از بوسه به این حجم گلو کم لطفی نیست 
بوسه گاه علوی جای خراشیدن نیست
زینت دوش نبی را همه بردید ز یاد 
به خدا این بدن اسب دوانیدن نیست 


خودش از داغ جگرسوز عطش سوخته است

آی خورشید برو موقع تابیدن نیست 

مادرش مویه کنان خاک به سر می ریزد 

دست و پا می زند و موقع خندیدن نیست 


همه دعواها سر یک پیرهن پاره شده  است 

نبرش ، خاک زمین جامه ی پوشیدن نیست 

غارت او که کفاف همه لشکر ندهد 

چاره اش ریختن و بردن و پاشیدن نیست 


نظرات  (۲)

سلام
         منتظرتون
                     هستیم . . . !
                                                 www.safiretadbir.blog.ir
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۴۳ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دارم محضر همه ی بزرگواران و یاران حسینیه ی ققنوس کربلا
هدیه ای تقدیم به محضرتان ؛ان شاالله که در نشرش کوشا باشید....
در هرکجا هستید !
اگر مدیر هستید!
اگر مربی و معلم واستاد و حاج فلانی و ورزشکار ونویسنده و شاعر و هر کسب و کار را دارید....
اگر بنده ی خدا  هستید!
اگر خود را خادم و پای رکاب مولایمان حجت خدا می دانید!
خواهشمندم برای رضای خدا این روایت تاثیر گذاررا چاپ کنید وبه دست همه جامعه برسانید!
جامعه ای که خالی از فرمان حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا باشد وکسی به فرامین آن بزرگواران
توجه واقعی نداشته باشد!به انحطاط و خودپرستی ها و گناهان بزرگ خواهد پیوست!
با توجه به باطن فرمایشات حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا،باید مولایمان امام زمان ارواحناله لک الفدا را یاری نمائیم.ان شاالله

****(هرگز کسى را کوچک نشماریم !!!!)****

على بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر (ع) و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزى ابراهیم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن یقطین اجازه نداد. در همان سال على بن یقطین براى زیارت خانه خدا به سوى مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسى بن جعفر(ع) برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد.

روز دوم محضر امام(ع) رسید. عرض کرد: آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمى دهى ؟

حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضى کنى .

مى گوید عرض کردم : مولاى من ! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینه ام و او در کوفه است . امام(ع) فرمود:  هنگامى که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسى از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شترى زین کرده و آماده خواهى دید. سوار بر آن مى شوى و تو را به کوفه مى رساند.

على بن یقطین به قبرستان بقیع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت :  من على بن یقطین هستم .
ابراهیم از درون خانه صدا زد: على بن یقطین ، وزیر هارون ، در خانه من چه کار دارد؟
على گفت : مشکل مهمى دارم .

ابراهیم در را باز نمى کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت :  ابراهیم ! مولایم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذرى و مرا ببخشى .

ابراهیم گفت : خدا تو را ببخشد.
وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت . ابراهیم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت . در آن لحظه اى که ابراهیم پاى خود را روى صورت على بن یقطین گذاشته بود، على مى گفت : خدایا! شاهد باش .

سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت .

 

پی نوشت :

بحار: ج 48،ص 85.

التماس دعای عهد و فرج مولایمان ان شاالله
امیدوارم شمابزرگواران ازکسانی باشیدکه  فوج فوج به یاری حضرت اباصالح المهدی جان خواهید شتافت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما