متن نوحه در ادامه ی مطلب
تا علی اکبر و قاسم مرا خواندند مادر
با خودم گفتم که اکنون واقعاً ام البنینم
من فدایی سر مویی امیرالمومنینم
من دخیل چادر بانوی روز واپسینم
هر گرفتاری برایم روضه می خواند ولی من
روضه خوان خانه ی مولای افلاک برینم
قد کشید عباس با شیر من و نان امامت
نان خوش بویی که خورد از دست شاهنشاه دینم
خرده نان مانده از آن سفره را دادم به عالم
عالمی حاجت گرفت از سفره ی ام البنینم
هر زمان دلگیر شد از غم حسینم گفت مادر
اول صبح آمدم عباس را اول ببینم
آه از آن ساعت که در یثرب خبر دادند ما را
از به خاک افتادن فرزند مقطوع الیمینم
گفتم عباسم فدای زینبم شد
شکر لله من عزادار شه مظلوم مقطوع الوتینم