متن شعر در ادامه ی مطلب
آن جا که ظلمت می شود از نور، بهتر
سرّ خدا هرچه شود مستور ، بهتر
وقتی که یعقوبی به فکر پیرهن نیست
یوسف زکنعانش شود مهجور، بهتر
حق میدهم از بس که زحمت داشتم من
گفتی رفاقت باشما از دور، بهتر
خیلی برای دوری ات کم گریه کردم
چشمم اگر اشکی ندارد ،کور، بهتر
این مزرعه بی اشک مانند کویر است
سازد به این محصول، آب شور، بهتر
من طفل بازیگوشم و تنبیه ،لازم
آقا بزن گرمی شود با زور، بهتر
آهم تو را آخرکنارم می کشاند
نزد طبیبان هرقدر رنجور، بهتر
گاها بیا با این گدا هم درد دل کن
حرف سلیمان را بفهمد مور، بهتر
جایی کنار خیمه ات روزی ما کن
موسی عبادت می کند در طور، بهتر
بالا سرما نوکرانت باش چون کار
رفته همیشه پیش، با دستور، بهتر
وقتی سرم سرمایه ی خاک رهت نیست
گردد جدایی، وصله ی ناجور، بهتر
معنای حسرت خوردن این بندگی را
می فهمم آقا درمیان گور، بهتر